هفته هاي پاياني
سلام
امروز دقيقا 33 هفته وپنج روزه كه خدا بزرگترين نعمت دنيا رو بهم داده. خدايا براي هر ثانيه ميلياردها بار شكر
توي 3 هفته گذشته سرم خيلي شلوغ بود. مرتب در حال خريد و كامل كردن وسايل اتاق پسرم بودم. خيلي خيلي حس شيرين و قشنگيه اما خدا بايد به داد همه برسه چون خيلي همه چي گرونه.
بالاخره خريداي پسرم تموم شد و تقريبا ميشه گفت همه چي براي ورود ايشون آماده است. البته تخت و كمدشو سفارش داديم و اگه بدقولي نكنن انشاءالله آخر همين هفته ميارن.
اما از بحث شيرين خريد كه بگذريم بايد بگم دارم روزاي سختي رو مي گذرونم. هم به خاطر اين كه هوا واقعا گرمه و من بيشتر از همه گرمم هست و هم به خاطر اين كه هنوز دارم ميام سر كار . مجبورم راه ديگه اي نيست پسرم بايد مرد و مردونه كنار مامان باشي تا روز آخر . زندگي خرج داره مادر.
اما جداي خستگي و سختي هاي كار سختي ديگه اي هم وجود داره به اسم درد. دردايي كه نمي دوني چي هستن؟ خطرناكن؟ به موقع است؟ يه روز پاهام درد مي گيره طوري كه نمي تونم قدم از قدم بر دارم يه روز پهلو راستم درد مي گيره يه روز پهلو چپم. و وحشتناك تر از اون مايعاتي كه گاه و بيگاه ازم خارج ميشه و همش منو مي ترسونه كه اتفاقا امروز به خاطر همين مسئله اورژانسي رفتم دكتر و بعد از كلي معاينه و سونو گفتن هيچي نيست. خب خدا رو شكر اما خيلي خيلي سخت و پر استرسه.
هفته ديگه هم كه بيام سر كار شايد ديگه نيام. معلوم نيست. راستي امروز روز دهم ماه رمضونه طفلي سعيد روزه ميگيره و من كه به طرز باور نكردني اشتهام زياد شده فقط مي خرم. خدا به داد اضافه وزنم برسه.
ان شاءالله دفعه بعد كه ميام مطلب جديد بذارم اگه اتاق ژسرم آماده بود عكساي اتاقشو هم ميذارم كه براش يادگاري بمونه.
از همه التماس دعا دارم توي اين روزاي قشنگ خدا.