امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

خاطرات روزهای انتظار

لحظه های پایانی

1393/5/23 0:57
نویسنده : مریم
309 بازدید
اشتراک گذاری

سام

الان که دارم این مطلبو می نویسم کمتر از 8 ساعت به تولد تنها دلیل زندگی شاه پسرم مونده.

احساسات ضد و نقیضی دارم. نمی دونم چی پیش میاد گاهی دلم شور میزنه گاهی ذوق میکنم گاهی آرزو می کنم کاش این دوران تموم نمیشد.

به هر حال از ته دلم شاکر خداوند مهربوی هستم که توی یک روز پاییزی که غم و ناامیدی تموم وجودم رو گرفته بود با مژده حضور پسرم امید به زندگی رو دوباره توی کالبد زندیگیمون تزریق کرد. ذز صمیم قلبم برای همه اونایی که آرزوی این روزا و لحظه ها رو دارن رسیدن به آرزوشونو از خداوند مهربون میخوام.

پسرم دل توی دلمون نیست که چهره معصومتو ببینیم. تو پاکترین و مقدسترین عضو خونواده 3 نفره مایی. برای همه و در آخر برای بابا مامان دعا کن.

برامون دعا کن که لایق داشتن تو باشیم.  اینقدر احساساتم درگیره اصلا نمی دونم باید چی بنویسم. فقط هزاران هزار بار فریاد می زنم خدایا شکرت.

پسندها (1)

نظرات (2)

سحر
6 آذر 93 19:59
سلام عزیزم نمیدونم بازم به وبلاگت سر میزنی یا گل پسرت حسابی مشغولت کرده.ازت کمک میخوام، من 2سال پیش زایمان زودرس داشتم بدلیل خونریزی و از همون زمان هم از سینه هام شیر میاد دکترم مرتب به من قرص بروموکریپتین میده که تاثیری نداره اما قبول نمیکنه دارومو عوض کنه.تو وبلاگت خوندم که شما هم مشکل منو داشتی میشه تجربیاتت و در اختیارم بزاری و بگی دقیقا چکار کردی که مشکلت حل شد. ترو خدا جوابمو بده منم خیلی دلم بچه میخواد منتظرتم[سلام عزیزم خوبی؟ متاسفم که دیر جواب دادم. خیلی روزای شلوغی رو گذروندم. راستش من از اول فقط قرص داستینکس مصرف کردم. همین. امیدوارم به دردت خورده باشم. ][
مهیار
6 مرداد 94 7:59
مطالب وبلاگت قشنگه !