نامه ای به پسرم - شماره 1
سلام
پسر قشنگم خوبی مامان؟ میدونم خیلی دیر به دیر میام و اینجا رو آپدیت می کنم. تو که می دونی خیلی سرم شلوغه.
توی این روزایی که گذشت در گیر مکه رفتن مامان جون و خاله مژگان بودیم. روزای سختی بود هم این که دور بودم از مامانم هم این که باید بین خونه خودمون و خونه باباجون در حال رفت و آمد می بودیم. خب اون طفلی هم تنها بود. جدای اینا خب کارای مراسم بدرقه و استقبال هم بود.
روز سه شنبه سی اردیبهشت رفتم دکتر مثل همیشه نزدیک به 5 ساعت معطل شدم. آخر هم کل کار ما 5 دقیقه هم طول نکشید. صدای قلب مهربونتو شنیدم مادر.
الهی که فدای سلول به سلول اون بدن نازت بشم که با هر ضربه ای که می زنی و اعلام موجودیت می کنی انگیزه حیات میدی بهم پسرکم.
خدا رو بابات ثانیه به ثانیه بودنت به اندازه کهکشان ها شکر می کنم. خودم می دونم که من بنده ی لایقی برای این همه مربونی و لطف خدا نیستم اما از اونجایی که اون خداست و همه چیزش در کمال یه موهبت بزرگی مثل تورو بهم داده.
پسرکم یادته اون روزی که به خاطر دل درد شدید رفتم درمونگاه و دکتر برام سونو نوشته بود و صورت نازتو بهم نشون داد دستات جلوی صورت بود مثل حالت دعا کردن ؟ یادت نره مامان بابا رو دعا کنی که سخت نیازمند دعای دل پاکت هستیم.
راستی میدونی که خاله برات یه عالمه سوغاتی آورده از مکه. ان شاءالله که همش به دردت بخوره و بتونی ازشون خیلی خوب استفاده کنی. راستی کار خرید وسیله هات کم کم رو به اتمامه. برای این که همه چیز خوب و آبرومند باشه برام دعا کن. راستی مامان روزای قشنگی تو راهه یه عالمه عید پیش رو داریم. اعیاد شعبانیه رو میگم . مامانی برای همه اونایی که بهت گفتم و همیشه میگم دعا کن. پیشاپیش عیدت مبارک قشنگترینم.
برای حال دل مامان زیاد دعا کن. می بوسمت فرشته پاکی ها