امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات روزهای انتظار

صدای ضربان زندگی

1392/11/12 14:49
نویسنده : مریم
248 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره روز 16 دی ماه رسید. دوشنبه 16 دی ماه هزار و سیصد و نود و دو. به جرات می تونم بگم بهترین روز زندگی من و همسرم بود. وقتی وارد اتاق سونو شدم بیقرار بودم برای شنیدن صدای طپش قلب نازنین ترین موجود دنیا. بعد از این که دکتر جای کوچولوی منو پیدا کرد اسپیکرها رو روشن کرد . صدای ضربان قلبش رو با همه وجودم گوش می کردم و اشک می ریختم. اون لحظه برای همه منتظرای بچه دار شدن دعا کردم. و آرزو کردم خدا این روز رو قسمت همه اونایی که آرزشون بچه دار شدنه کنه.

خدا رو شکر دکتر بعد از دیدن سونو بهم اجازه سر کار رفتن رو داد. گفت کم کم شروع کن به فعالیتهای عادیت. منم روز چهارشنبه رفتم سر کار و بعدش رفتم خونه جاریم و با هم رفتیم دنبال لباس برای روزای قشنگی که انتظارم رو می کشیدن اما هیچی پیدا نکردیم. خیلی پیاده رفتیم. احساس می کردم زیر دلم خیلی درد داره. شب رفتم خونه و اتفاق خاصی نیفتاد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)