امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات روزهای انتظار

غربالگری مرحله اول

1392/12/3 11:17
نویسنده : مریم
262 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

روز جمعه 18 بهمن 92 رفتیم دکتر. این بار در کما تعجب 3.5 کیلو به وزنم اضافه شده بود و حدود 5 سانت به دور شکمم. اما دکتر حتی با یه عالمه معاینه هم نتونست ارتفاع رحمم رو پیدا کنه. خیلی معاینه کرد اما نشد که نشد. گریه بهم گفت دو احتمال وجود داره یا رحمت توی عمق لگنته یا بچه رشد نکرده. تعجبناراحت

بعد برام برای روز 26 بهمن یعنی 8 روز بعد سونوگرافی و آزمایش غربالگری رو نوشت. اینقدر اعصابم خورد بود که روی همه سیستم بدنم اثر گذاشته بود. یعنی چی رشد نکرده...............

اون هفته خیلی بهم سخت گذشت . دکتر بهم گفت الان 3 ماهت داره تموم میشه باید تکون بچه رو احساس کنی. اما من هر چی دقت می کردم اصلا نمی فهمیدم. اینقدر استرس داشتم که اصلا غذا توی معدم نمی موند. همش استفراغ همش سرگیجه حال بد .اااااااااااااااه خدایا پس کی شنبه میشد؟

از طرفی هم همسرم به همه گفته بود که شنبه که بریم سونو جنسیت بچه معلوم میشه. تلفن پشت تلفن که اگه فهمیدید چیه زودتر به ما هم بگید. هیچ کس حال منو درک نمی کرد. حاضر بودم بمیرم اما ه وقت زبونم لال بهم نگن بچم مشکلی داره.

بالاخره شنبه شد و ما رفتیم سونو. خدا رو صد هزار بار شکر دکتر گفت همه چی خیلی سالم و خوبه اما چون خوابیده روی جنسیتش شک دارم باید مواد شیرین بخوری و راه بری تا به حرکت بیفته. نزدیک 45 دقیقه من شکلات و آبمیوه و کیک خوردم و راه رفتم و خلاصه بعد از سه بار دیگه سونو کردن دکتر گفته نی نی مون شاه پسره.

قربون قد و بالات برم من. فقط خدا رو هزاران بار برای هر ثانیه شکر می کنم که بهم گفت سالمه وگرنه دختر و پسر بودنش واقعا برام فرق نمی کرد.

از اونجایی هم که قبلا نذر کرده بودم اگه خدا بهمون بچه داد و پسر بود اسمشو میذاریم امیر حسین دیگه از اون شب نی نی ما اسمش شد امیرحسین آقا. فدای تو بشم من.قلبقلبماچ

روز جمعه 2 اسفند هم اولین تکونشو احساس کردم مثل این بود که انگار یکی داره به شکمم از تو چنگ می زنه. وااااااااااااااااااااااااااااااای خدایا این همه احساس قشنگ رو به همه اونایی که منتظر بچه دار شدن هستن عطا کن. که مطمئنم شیرین تر از این حس رو کسی تا حالا لمس نکرده. الهی آمین.

پسر نازم خوش اومدی به زندگی من و بابایی. خیلی وقت بود که منتظر قدمهای نازت بودیم.

خدایا من خیلی بنده بدی هستم اما تو خدای عاشق و مهربونی هستی. عاااااااااااااشقتم خدا.

برای همه چیز ممنون.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فاطمه
4 اسفند 92 8:51
سلام مریم جان خدا حفظش کنه ایشالله صحیح و سالم بغلش بگیری و با عشق بزرگش کنی ایشالله زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه و مایه افتخارتون هم این دنیا و هم اون دنیا باشه مرسی که در زیبا ترین لحظه هایی که خدا بهت هدیه داده ما رو یاد میکنی [سلام به روی ماهت مهربونم، مرسی که به یادم بودی. امیدوارم که زود زود خودت هم این روزارو تجربه کنی]